سوره مبارکه بقره/شریفه۴/ایمان به غیب و ایمان به شریعت

در مرحله اول متقین باید ایمان به یک اموری بیاورند که از حواسشان غایب است و این امر زمانی است که اولین دستور پیغمبران الهی یعنی توحید پروردگار مطرح می شود که این ابتدای دین داری خواهد بود و لوازم توحید از قبیل خلقت ، وحی قیامت و ... را که باید به آنها ایمان آورد. در ایمان به غیب از حواس غایب بودن آن چه که به آن ایمان می آورند موضوعیت دارد . اما در آیه دوم که ایمان به شریعت و کتب آسمانی است غیب بودن موضوعیت ندارد بلکه ایمان به یک سری چیزها که از حواس مردم هم خارج نیست مطرح می شود مثل ایمان به کتاب آسمانی در حالی که کتاب آسمانی را همه می بینند و می خوانند .  قال  الله  عزوجل :«الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون» وقتی کتاب را منکر می شوند که استدلال های محکم کتاب را می بینند و مفاهیم صحیح آن را که با واقعیت اطراف آن ها کاملا مطابقت دارد را مشاهده می کنند . یا در زمان پیامبری رسول اکرم، افرادی منکر ایشان شدند که خدای متعال را قبول داشتند و ایمان به غیب داشتند ولی ایمان به قرآن و شریعت پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله وسلم نیاوردند . پس باید ایمان بیاورند که این شریعت ظاهر از سوی آن غیب نازل شده است که به آن ایمان آورده اند.

سوره مبارکه بقره/شریفه ۴/خوف و رجا عامل حرکت

ایمان تنها به این که این فرمان برای انسان از جانب خداوند متعالی آمده است انسان مادی را به حرکت وادار نمی کند. نیاز هست که بشارتی برای او باشد و انذاری تا او را وادار به حرکت کند. یقین به آخرت مصداق عینی خوف و رجا است که متقین قابلیت درک این خوف و رجا را دارا هستند.

سوره مبارکه بقره /شریفه۴/تعادل در بشارت و انذار

عن أحمد بن محمّد، عن علىّ بن حدید، عن منصور بن یونس، عن الحارث بن المغیرة، أو أبیه، عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال‏قلت له: ما [کان‏] فى وصیّة لقمان؟ قال: کان فیها الأعاجیب، و کان أعجب ما کان فیها أن قال لابنه: خف اللّه عزّ و جلّ خیفة لو جئته ببرّ الثّقلین لعذّبک، و ارج اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثّقلین لرحمک. ثمّ قال أبو عبد اللّه، علیه السّلام، کان أبی یقول: إنّه لیس من عبد مؤمن إلا و فی قلبه نوران: نور خیفة، و نور رجاء، لو وزن هذا لم یزد على هذا، و لو وزن هذا لم یزد على هذا(اصول کافى، ج 2، ص 67، «کتاب ایمان و کفر»، «باب خوف و رجاء»، حدیث 1.)

      « در ذیل این حدیث شریف مذکور است که خوف و رجا نباید یکى بر دیگرى رجحان داشته باشد. چنانچه در مرسله ابن ابى عمیر از حضرت صادق علیه السلام، نیز به همین مضمون وارد است. و انسان وقتى که کمال نقص خود را از قیام به عبودیت ملاحظه کرد و دقت و ضیق راه آخرت را تفکر نمود، خوف در او حادث شود به اعلى درجه. و وقتى ملاحظه ذنوب خود را نمود و تفکر در حال مردمى کرد که عاقبت امر بى‏ایمان و عمل صالح از دنیا رفتند و حالشان با اینکه در اول امر خوب بود منجر به بدى شد و مبتلا به سوء عاقبت شدند، در او خوف شدید شود. در حدیث شریف کافى از حضرت صادق، علیه السلام، نقل کند:

      قال:المؤمن بین مخافتین: ذنب قد مضى لا یدری ما صنع اللّه فیه، و عمر قد بقى لا یدری ما یکتسب فیه من المهالک. فهو لا یصبح إلا خائفا و لا یصلحه إلا الخوف.فرماید حضرت صادق، علیه السلام، که «مؤمن بین دو خوف است: گناهى که همانا گذشته و نداند چه معامله کند خداوند در آن، و عمرى که باقى مانده و نداند چه کسب مى‏کند در آن از مهلکه‏ها. پس او صبح نکند مگر ترسناک، و اصلاح نکند او را مگر ترس».

      و در خطبه رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، که در حدیث کافى از جناب صادق، علیه السلام، نقل مى‏نماید، به همین مضمون وارد است. بالجمله، خود در کمال نقص و تقصیر، و حق در کمال عظمت و جلالت و سعه رحمت و عطاست. و عبد در بین این دو نظر همیشه در حد اعتدال خوف و رجاست. و چون اسماء جلالیه و جمالیه به یک سان در قلب سالک جلوه کند، خوف و رجا رجحان بر هم پیدا نکنند.

      و بعضى گفته‏اند در بعضى اوقات خوف براى انسان نافعتر است، مثل حال صحت و سلامت، تا انسان در کسب کمال و عمل صالح کوشد. و در بعضى حالات رجا بهتر است، مثل حال پیدایش امارات موت، تا انسان ملاقات کند حق را با حالتى که محبوبتر است پیش او .  و این سخن مطابق گفته‏هاى سابق و احادیث مذکوره درست نیاید، زیرا که رجاء محبوب نیز باعث بر عمل و کسب آخرت است، و خوف از حق همیشه محبوب و منافات با رجاء واثق ندارد.

      و بعضى گفته‏اند خوف از فضایل نفسانیه و کمالات عقلیه نیست در دار آخرت، و فقط آن در دار دنیا، که دار عمل است، از امور نافعه است براى فعل عبادات و ترک معاصى و بعد از خروج از دنیا فایده‏اى ندارد، به خلاف رجا که منقطع نشود و در دار آخرت نیز باقى است، زیرا که بنده هر چه از رحمت خدا بیشتر نایل شود، طمعش به فضل حق افزون گردد، زیرا که خزاین رحمت وجود حق تناهى ندارد. پس، خوف منقطع شود و رجا باقى ماند. محدّث محقق، مجلسى رحمه اللّه، فرماید که حق این است که بنده مادامى که در دار تکلیف است، لا بد است از خوف و رجا، و بعد از مشاهده امور آخرت، یکى از آنها لا بد بر دیگرى رجحان پیدا مى‏کند  نویسنده گوید آنچه ذکر کردند از غلبه خوف و رجا در عالم آخرت مطابق آنچه ذکر شد در معنى رجا درست نیاید. و بر فرض صحت، راجع به متوسطین است که خوف و رجا آنها راجع به ثواب و عقاب است. و اما حال خواص و اولیا غیر از آن است که ذکر کرده‏اند، زیرا که خوف و رجایى که [از] مشاهده عظمت و جلال و تجلى اسماء لطف و جمال در قلب حاصل شود به معاینه امور آخرت زایل نشود و رجحان بر یکدیگر پیدا نکند، بلکه آثار جلال و عظمت و تجلیات جمال و لطف در عالم آخرت بیشتر است، و خوف حاصل از عظمت حق از لذایذ روحانیه است و منافات با آیه کریمه‏أَلا إنَّ أَولیاءَ اللَّه لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ   ندارد. چنانچه با تأمل معلوم شود. و آنچه از آن قائل نقل شد که خوف از فضائل نفسانیه نیست، خوف از جلال و عظمت نیست، زیرا که آن کمال است و از کاملین مکمّلین از غیر آنها بیشتر است. و الحمد للّه على جماله و جلاله و الصّلاة على محمّد و آله».

      گفته شد آن چه باعث ایجاد خوف و رجا در انسان می شود چگونگی و کیفیت بشارت و انذار انسان است. پس اگر قرار است قرآن کریم انسان را به سمت هدفی راهنمایی کند که در آنجا خوف و رجا باهم برابر است باید تناسبی بین این دو برای ایجاد این تعادل بین خوف و رجا وجود داشته باشد.

البته ایجاد تعادل بین خوف و رجا لازمه اش این نیست که به همان اندازه که بشارت می شود ، انذار هم صورت بگیرد، بلکه ممکن است برای این که در فردی این تعادل ایجاد شود نیاز باشد که انذار از بشارت پیشی بگیرد.