سوره مبارکه بقره/شریفه ۲/حرکت متقین


در قالب این آیه یک صفت برای متقین بیان شده است.

این صفت با توجه به کلمه «هدی» فهمیده می شود.

به چه کسی هدایت گر گفته می شود؟

و هدایت یک شیء با چه چیز ملازمت دارد؟

دقت که کردیم می فهمیم که یک نفر هواپیما ، هدایت می کند ،‌و یک نفر خودروی شخصی خود را ،‌یک نفر هدایت گر کشتی است و یک نفر هدایت گر قطار ......

اون چیز مشترک تو ی همه ی این وسایل حرکته ، یعنی وقتی چیزی هدایت می شود که حرکت داشته باشد.

متقین که هدایت میشوند حرکت دارند ولی ممکن است این حرکت به انحراف برود قرآن کریم آن را هدایت می کند.

حرکت یعنی اگر دو حالت از حالات انسان را بسنجیم ، حالت اول عین حالت دوم نباشد، لذا با این تعریف دو نوع حرکت خواهیم داشت، یکی حرکت مثبت و دیگر حرکت منفی.

اما حرکت مثبت، حرکتی است که حالت دوم که در انسان تغییر ایجاد شده است به نسبت حالت اول به میزان ها و معیار های یک انسان شرعی نزدیک تر شده است، حرکت منفی هم یعنی این که در حالت دوم از این معیار ها دور شده است.

صفت هایی که در آیات شریفه ی بعد در رابطه با متقین آورده می شود، دلالت بر این مطلب دارد که متقین حرکتی مثبت دارند.

سوره مبارکه بقره/ شریفه 2/هدایت شوندگان/ شعر

شعر اول

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است

حیوانی که ننوشد می و انسان نشود

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض

ور نه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش

که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود

عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف

چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت

سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو را

تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود

ذره را تا نبود همت عالی حافظ

طالب چشمه خورشید درخشان نشود

شعر دوم

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد

آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

سوره مبارکه بقره/شریفه 2/ هدایت شوندگان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ


· اگر یه روزی بارون بارید و گفتیم این باعث رویش لاله در باغ می شود میشه ناراحت بشیم که چرا فقط در باغ لاله می رویاند.

باران که در طراوت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره زار خس

قرآن هم دل پاک رو هدایت می کنه ، . اونایی که تقوا دارند. نه این که قرآن فقط اونارو هدایت می کنه بلکه اونا فقط هدایت می شن.

خداوند متعالی می فرماید:«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً ».

خسارت از ماست نه از قرآن کریم.

فیض الهی نازل می شود از آسمان و هر کسی به اندازه ظرفش از آن بر می دارد:

خدا از آسمان آبى نازل کرد که در هر رودى به قدر وسعت و ظرفیتش سیل آب جارى شد و بر روى سیل کفى بر آمد چنان که فلزاتى را نیز که براى تجمل و زینت (مانند طلا و نقره) یا براى اثاث و ظروف (مانند آهن و مس) در آتش ذوب کنند مثل آب کفى برآورد، خدا به مثل این (آب و فلزات و کف روى آنها) براى حق و باطل مثل مى‏زند که (باطل چون) آن کف به زودى نابود مى‏شود و اما (حق چون) آن آب و فلز که به خیر و منفعت مردم است در زمین درنگ مى‏کند. خدا مثلها را بدین روشنى بیان مى‏کند.(سوره مبارکه رعد آیه ی شریفه هفدهم)

سوره مبارکه بقره/شریفه ۲/دونوع هدایت

·       با توجه به آیات شریفه قرآن کریم، دو نوع هدایت برای انسان وجود دارد،

یک هدایت مردم به سمت این که جزء متقین قرار بگیرند و مرحله دوم متقین را هدایت می کند تا به هدف خلقت انسان و به حقیقت انسانیت برسند.

قال الله تبارک و تعالی:«هدی للناس...» وقال عزوجل:«هدی للمتقین».

فرق صفات متقین و صفات انسان کامل:

صفات متقین حد اقل هایی است که یک انسان برای پیمودن مسیر الهی به آن ها نیاز دارد. صفات انسان کامل به فعلیت رسیدن تمام صفات مثبتی است که در انسان استعداد آنها وجود دارد.

علامه طباطبائی رحمة الله علیه ذیل همین آیه شریفه در تفسیر المیزان این طور می فرمایند:« ثم وصف الکتاب بأنه هدى لهؤلاء المتقین بقوله تعالى: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» فعلمنا بذلک: أن الهدایة غیر الهدایة، و أن هؤلاء و هم متقون محفوفون بهدایتین، هدایة أولى بها صاروا متقین، و هدایة ثانیة أکرمهم الله سبحانه بها بعد التقوى و بذلک صحت المقابلة بین المتقین و بین الکفار و المنافقین، فإنه سبحانه یجعلهم فی وصفهم بین ضلالین و عماءین، ضلال أول هو الموجب لأوصافهم الخبیثة من الکفر و النفاق، و ضلال ثان یتأکد به ضلالهم الأول، و یتصفون به بعد تحقق الکفر و النفاق کما یقوله تعالى فی حق الکفار: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»: البقرة- 7، فنسب الختم إلى نفسه تعالى و الغشاوة إلى أنفسهم، و کما یقوله فی حق المنافقین: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»: البقرة- 10 فنسب المرض الأول إلیهم و المرض الثانی إلى نفسه على حد ما یستفاد من قوله تعالى: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»: البقرة- 26، و قوله تعالى: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»: الصف- 5.و بالجملة المتقون واقعون بین هدایتین‏».

سوره مبارکه بقره/شریفه ۳/بیماری قلبی

بسم الله الرحمن الرحیم

الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون

·       هر زمانی حق رو مشاهده کنند آن را می پذیرند

     یکی از صفت هایی که قرآن کریم برای متقین بیان فرموده است این است آنها کسانی هستند که ایمان به غیب می آورند. یعنی اگر اطلاع از غیب پیدا کنند و با استدلال ها برای آن ها غیب معرفی شود قابلیت پذیرش حقیقت را دارا هستند.

فرق یومنون با آمنوا

     آمنوا یک فعل ماضی است و یومنون فعل مضارع می باشد. وقتی مگوییم آمن یعنی در گذشته ایمان آورده است و جزء مومنین می باشد. اما وقتی می گوییم یومن یعنی این که ایمان می آورد و ممکن است این ایمان آوردن در زمان حال اتفاق بیفتد یا در زمان آینده که این معنا به مقتضای هیئت فعل مضارع به دست می آید. در نتیجه این طور به نظر می رسد: زمانی که قرآن کریم می فرماید آمنوا منظور گروه مومنان است که مشخص شده هستند و زمانی که می فرماید الذین یومنون اشاره به صفتی در فرد دارد و آن این است که اگر حقیقت بر او عرضه شد ایمان می آورد.

قال الله عزوجل:«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».

موانع ایمان آوردن چیست؟

      لوازم ایمان آوردن اول وجود قلب سالم در انسان می باشد و بعد از آن اطلاع از حقیقت تا به آن حقیقت ایمان بیاورد.

      قرآن کریم در مقابل متقین دو گروه را معرفی می نماید که هر دو گروه از نظر قلبی توانایی درک حقایق و ایمان را ندارند.

      اولین گروه کافران هستند. خداوند متعالی می فرماید:« إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون*خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ».

      دومین گروه کسانی هستند که ظاهرا ایمان آورده اند ولی ایمان به درونشان راهی ندارد:« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ *یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ *فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ ».

برخی بیماری های قلبی

الروایه : قال ابوعبدالله علیه السلام : «  أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ ع حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ ».

الروایه : قال رسول الله صلی الله علیه و آله : «  إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ سِتٌّ حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الطَّعَامِ وَ حُبُّ النَّوْمِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ النِّسَاءِ » روی عن نبی صلی الله علیه و آله : «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقا وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ وَ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ وَ قَالَ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ وَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» و قال ابوعبدالله علیه السلام : « کُلُّ رِیَاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ » و قال رسول الله صلی الله علیه و آله : « الْغَضَبُ یُفْسِدُ الْإِیمَانَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ » وقال ابو جعفر علیه السلام : «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَأْتِی بِأَیِّ بَادِرَةٍ فَیَکْفُرُ وَ إِنَّ الْحَسَدَ لَیَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ » و قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم : «مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِیَّةِ » و عن ابی عبدالله علیه السلام : «مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِیمَانِ مِنْ عُنُقِهِ» وقال ابوجعفر علیه السلام : « الْعِزُّ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْکِبْرُ إِزَارُهُ فَمَنْ تَنَاوَلَ شَیْئاً مِنْهُ أَکَبَّهُ اللَّهُ فِی جَهَنَّمَ » و سئل عن أَبی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَدْنَى الْإِلْحَادِ فَقَالَ: « إِنَّ الْکِبْرَ أَدْنَاهُ » عن ابی عبدالله علیه السلام قال:«مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ » و قال رسول الله صلی الله علیه و آله : «  بَیْنَمَا مُوسَى ع جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ وَ عَلَیْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَى ع خَلَعَ الْبُرْنُسَ وَ قَامَ إِلَى مُوسَى فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَکَ قَالَ إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْکَ لِمَکَانِکَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ مُوسَى فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ صَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ وَ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِدَاوُدَ ع یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا  یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَکَ » و روی عن ابی عبدالله علیه السلام : « قُلْتُ لَهُ مَا الَّذِی یُثْبِتُ الْإِیمَانَ فِی الْعَبْدِ قَالَ الْوَرَعُ وَ الَّذِی یُخْرِجُهُ مِنْهُ قَالَ الطَّمَعُ » و قال علیه السلام : « إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَیُفْسِدُ الْإِیمَانَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ »  فیما ناجی الله علیه السلام به موسی علیه السلام : « یَا مُوسَى لَا تُطَوِّلْ فِی الدُّنْیَا أَمَلَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ »  قال امیرالمومنین علیه السلام : « لَمَّتَانِ لَمَّةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ لَمَّةٌ مِنَ الْمَلَکِ فَلَمَّةُ الْمَلَکِ الرِّقَّةُ وَ الْفَهْمُ وَ لَمَّةُ الشَّیْطَانِ السَّهْوُ وَ الْقَسْوَةُ » وقال علیه السلام : « إِنَّمَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَیْن اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ».

سوره مبارکه بقره/شریفه ۳/موانع هدایت/شعر

شعر اول

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را

تا کی کند سیاهی چندین درازدستی

در گوشه سلامت مستور چون توان بود

تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی

آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست

کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی

عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ

چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی

شعر دوم 

مجلس تن بشکن و پرواز کن

این نخ پوسیده از پا باز کن

تا ببینی کانچه دیدی ما سواست

تا بدانی خلوت پاکان جداست

تا بدانی صحبت یاران خوشست

گیر و دار زلف دلداران خوشست

تا ببینی کعبه مقصود را

برگشائی چشم خواب آلود را

تا نمایندت به هنگام خرام

سیر گاهی ، خالی از صیاد و دام

تا بیاموزند اسرار حقت

تا کنند از عاشقان مطلقت

پروین اعتصامی

شعر سوم

بجد و جهد می جو تا بیابی

اگر جوینده ای یابنده باشی

نتابد بر دلت نور هدایت

تو تا از کبر و کین آکنده باشی

ترا رسم خداوندی نزیبد

بزیب بندگی زیبنده باشی

نشاید بندگی با خود پرستی

زخود تا نگذری کی بنده باشی

زدیده اشک می افشان و میسوز

که تا چون شمع افروزنده باشی

علامه فیض کاشانی

شعر چهارم

نهال آرزو در سینه منشان گر خردمندی

که داغ حسرت آرد بار باغ آرزومندی

به دستت نیست چون فرمان، چه جوئی کام دل ای جان

چو داغ بندگی داری چه کارت با خداوندی

ز خواهشهای پیچ آپیچ بند آرزو بگسل

دل آزاده را بهر چه در زنجیر می بندی

بود تا آرزو در دل نگردد کام جان حاصل

زدل هر آرزو بگسل که با دلدار پیوندی

منه گامی پی گامی که کام آید به استقبال

طیق بندگی بسپر، ببین لطف خداوندی

به عشق حق صلائی زن، خرد را پشت پائی زن

به نام و ننک این باطل پرستان را چه در بندی

یکه بر آسمان تازی،‌بر اوج قدس پروازی

درین محنت سرا تاکی بآب و خاک خرسندی

ثباتی نیست دنیا را براتی نیست عقبا را

نه نقدت هست نه نسیه بامید چه خرسندی

علامه فیض کاشانی